English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4770 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
To set a limit to everything. U برای هر چیزی حدی قائل شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
stand in awe of <idiom> U احترام قائل شدن برای
valorize U ارزش قائل شدن برای
specifies U جنبه خاصی قائل شدن برای
specify U جنبه خاصی قائل شدن برای
specifying U جنبه خاصی قائل شدن برای
to hold somebody in esteem U برای کسی احترام قائل شدن
euhemerize U اساس تاریخی قائل شدن برای
to tread on somebody's foot <idiom> U برای کسی تبعیض قائل شدن
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . U درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
anthropomorphism U قائل شدن جنبه انسانی برای خدا
anthropomorphize U جنبه انسانی برای خدا قائل شدن
nonmonetarists U ان دسته از اقتصاددانانی هستندکه برای سیاستهای مالی کارائی بیشتری قائل هستند
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
feedback U اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to grieve over anything U برای چیزی
requests U تقاضا برای چیزی
inclinable to something U مساعد برای چیزی
requested U تقاضا برای چیزی
request U تقاضا برای چیزی
look to <idiom> U آمادگی برای چیزی
to grumble at any thing U برای چیزی غرغرکردن
requesting U تقاضا برای چیزی
in defence of somebody [something] U برای دفاع از کسی [چیزی]
I'd like something to eat. چیزی برای خوردن میخواهم.
to look at the black side [about something] U بدبین بودن [برای چیزی]
asks U برای چیزی بی تاب شدن
asking U برای چیزی بی تاب شدن
to atone for something U کفاره دادن برای چیزی
ask U برای چیزی بی تاب شدن
I'd like something to drink. چیزی برای نوشیدن میخواهم.
to make amends for something U کفاره دادن برای چیزی
asked U برای چیزی بی تاب شدن
catch at U برای گرفتن چیزی کوشیدن
approval U توافق برای استفاده از چیزی
demanded U تقاضا برای انجام چیزی
security blanket <idiom> U استفاده از چیزی برای راحتی
to give reasons for a thing U دلیل برای چیزی اوردن
to try something on U چیزی را برای امتحان پوشیدن
demands U تقاضا برای انجام چیزی
to get something to somebody U برای کسی چیزی را آوردن
steeper U فرف برای خیساندن چیزی
application [for something] U درخواست نامه [برای چیزی]
demand U تقاضا برای انجام چیزی
take for <idiom> U اشتباه شخصی برای چیزی
to make a study of something U برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
to call somebody to [for] something U از کسی برای چیزی درخواست کردن
within reach of gunshot U کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
lanyards U طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
demands U تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
demand U تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
I have nothing to declare. چیزی برای گمرک دادن ندارم.
make room for someone or something <idiom> U برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
impetrate U برای چیزی لابه واستغاثه کردن
to negotiate for something U گفتگو و معامله کردن برای چیزی
spoon-feed <idiom> U ساده کردن چیزی برای کسی
demanded U تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
lanyard U طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
cellarage U حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
to save up for something U برای چیزی صرفه جویی کردن
to set measures to anything U برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
consigned U یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
sexualize U جنس برای چیزی تعیین کردن
stepper U چیزی که برای پله بکار می رود
anthropomorphism U تصور شخصیت انسانی برای چیزی
to graps at anything U برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
to make a r for something U برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
to make amends for something U جلب رضایت کردن برای چیزی
consign U یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to atone for something U جلب رضایت کردن برای چیزی
to store up something U انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
nothing remains to be told U چیزی برای گفتن باقی نمیماند
consigns U یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to save for something U پس انداز کردن [اندوختن ] برای چیزی
consigning U یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to refuse somebody admittance to something U پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
teller U قائل
tellers U قائل
to go to U ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
wringer U ماشینی که برای چلاندن چیزی بکارمی رود
to go away U ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
measure U عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی
make something out <idiom> U ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی
to commandeer something U چیزی را [بدون اجازه] برای خود برداشتن
cash on the barrelhead <idiom> U پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
to seek a remedy for something U چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
represented U عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
represent U عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
bring up <idiom> U معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
applies U تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
to push for an answer [in reference to something] U برای پاسخ فشار آوردن [در رابطه با چیزی]
represents U عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to be the obvious thing [for somebody or something] U آشکار [بدیهی] بودن [برای کسی یا چیزی]
Do you have nothing to declare? U آیا چیزی برای اعلام به گمرک دارید؟
to open something to [the] traffic U چیزی را برای [دسترسی به] ترافیک باز کردن
To lick ones lips . U شکم خود را برای چیزی صابون زدن
apply U تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
applying U تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
pay through the nose <idiom> U برای چیزی پول زیادی خرج کردن
put up to <idiom> U وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
to e. with person on a thing U کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
disallow U قائل نشدن
disallows U قائل نشدن
discriminator U قائل به تبعیض
disallowing U قائل نشدن
disallowed U قائل نشدن
ditheist U قائل بدوخدا
euhemerism U قائل شدن
to always find something to gripe about U همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
Would you like something to drink? <idiom> U آیا چیزی برای نوشیدن می خواهید؟ [غذا و آشپزخانه]
throw one's weight around <idiom> U ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
to not give a shit about something U برای چیزی اصلا مهم نباشد. [اصطلاح رکیک]
not to have a prayer of achieving something U کمترین شانس هم برای بانجام رسانیدن چیزی رانداشتن
to make a long arm [برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
amulet U دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
amulets U دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
permutation U تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
permutations U تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
to not give a smeg about something [British E] U برای چیزی اصلا مهم نباشد. [اصطلاح رکیک]
to d. a distinction U فرقی قائل شدن
discriminates U تبعیض قائل شدن
discriminate U تبعیض قائل شدن
discriminated U تبعیض قائل شدن
price U بها قائل شدن
prices U بها قائل شدن
valuers U ارزش قائل شونده
forjudge U تبعیض قائل شدن
make an exception U استثناء قائل شدن
i maintain U قائل هستم به اینکه ...
forejudge U تبعیض قائل شدن
valuer U ارزش قائل شونده
rain check <idiom> U بلیط مجانی برای چیزی که به علت باران کنسل شده
moulage U انگشت نگاری یا نگارش اثر چیزی برای کشف جرم
On the recent developments he had nothing to say. U در باره تحولات اخیر او هیچ چیزی برای گفتن نداشت.
to offshore something U چیزی را [برای سود بیشتر] به خارج [از کشور] بردن [اقتصاد]
to not give a damn about something [somebody] U برای چیزی [کسی] اصلا مهم نباشد. [اصطلاح روزمره]
to recount something to someone [formal] U برای کسی چیزی را تعریف کردن [یکایک گفتن] [بازگفتن]
balances U برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
(in) care of someone <idiom> U فرستادن چیزی برای کسی ازروی آدرس شخص دیگری
laniard U طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
wetting U مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
balance U برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
to trap something [e.g. carbon dioxide] U چیزی را گرفتن [جمع کردن] [برای مثال دی اکسید کربن ]
segregates U تبعیض نژادی قائل شدن
segregate U تبعیض نژادی قائل شدن
externalize U واقعیت خارجی قائل شدن
preferentially U با قائل شدن حقوق امتیازی
demur U استثنا قائل شدن تاخیر
dualize U دوتاداشتن از اثنویت قائل شدن
externalizes U واقعیت خارجی قائل شدن
overvalue U بیش از حد ارزش قائل شدن
demurring U استثنا قائل شدن تاخیر
demurred U استثنا قائل شدن تاخیر
deification U قائل به الوهیت شخص یاچیزی
externalised U واقعیت خارجی قائل شدن
externalized U واقعیت خارجی قائل شدن
externalising U واقعیت خارجی قائل شدن
segregating U تبعیض نژادی قائل شدن
overvaluing U بیش از حد ارزش قائل شدن
externalizing U واقعیت خارجی قائل شدن
overvalued U بیش از حد ارزش قائل شدن
overvalues U بیش از حد ارزش قائل شدن
externalises U واقعیت خارجی قائل شدن
demurs U استثنا قائل شدن تاخیر
to make an exception U استثنا کردن یا قائل شدن
get a word in <idiom> U یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
dipsticks U میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
to suggest it is appropriate to do so [matter] U پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد [چیزی ]
peg U میله چوبی با نوک تیز [برای محکم بستن چیزی به آنها]
dipstick U میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
planch U صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
deifying U پرستیدن مقام الوهیت قائل شدن
deified U پرستیدن مقام الوهیت قائل شدن
monolater U قائل بچند خداو پرستنده یکی
favoritism U استثناء قائل شدن نسبت بکسی
deifies U پرستیدن مقام الوهیت قائل شدن
deify U پرستیدن مقام الوهیت قائل شدن
restricting U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
label U قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
labelled U قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
restrict U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
labels U قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
restricts U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
cut corners <idiom> U [زمانی که چیزی برای صرفه جویی در هزینه به طور بد انجام شده است]
labeling U قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
litotes U کوچک قلم دادن چیزی برای افزایش اهمیت ان ویااجتناب ازانتقاد شکسته نفسی
pipelines U زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
pipeline U زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
prize U غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
prized U غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
prizes U غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
prizing U غنیمت ارزش بسیار قائل شدن مغتنم شمردن
how about <idiom> برای ارائه پشنهاد یا جویا شدن نظر دیگران در مورد چیزی یا کاری استفاده می شود
ritualize U رسمی و تشریفاتی کردن شعائر دینی رابجا اوردن قائل به تشریفات شدن
texture mapping U 1-جلوههای ویژه گرافیک کامپیوتری با استفاده از الگوریتم هایی برای تولید تصویری که مانند سطح چیزی به نظر می آید.
universal legacy U وصیتی که دران موصی جهت تسلیم موردوصیت به ورثه شرطی قائل نشده باشد
flavorings U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1Potential
1براى خودت ارزش قائل باش
1incentive
1affixation
1gorse melatonin
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com